نوشته شده توسط : علی حیدری

مروري بر سيره امام جعفر صادق ( علیه السّلام )
ولادت بـاسـعـادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در روز دوشنبه هفدهم ماه ربيع الا ول سـنـه هـشـتـاد و سـه واقـع شـده كـه مـوافـق اسـت بـا روز ولادت حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم و آن روزى اسـت شـريف عظيم البركة كه پيوسته صـالحـين از آل محمّد عليهم السلام از قديم الا يام بزرگ مى شمردند آن روز را و مراعات مـى كردند حرمت آن را. و در روزه اش فضل كبير و ثواب عظيم وارد شده و مستحب است در آن روز صـدقـه و زيـارت مـشـاهـد مـشـرفـه و بـه جـا آوردن خـيـرات و مـسـرور نـمـودن اهل ايمان .
اسـم مـبـارك آن حـضـرت ، جـعـفـر بـود و كـنـيه شريفش ، ابوعبداللّه .
القاب آن حضرت : صابر و فاضل و طاهر و صادق بود و مشهورترين القاب آن جناب ، صادق است .

اخلاق و منش آن حضرت
شيخ مفيد رحمه اللّه فرموده كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در ميان برادران خود خـليـفه پدرش امام محمدباقر عليه السلام و وصى و قائم به امر امامت بعد از آن حضرت بـود و از تمامى برادران خود افضل و مبرّزتر بود و قدرش اعظم و جلالتش بيشتر بود در مـيـان عـامـه و خـاصـه ، و آن قـدر مـردمـان از عـلوم آن جـنـاب نـقـل كـرده انـد كـه به تمام بغداد و شهرها منتشر گشته و اصقاع عالم را فرا گرفته و نـقـل نـشـده از احـدى از عـلمـاء اهـل بـيـت آنـچـه از آن حـضـرت نـقـل شـده ، و نـقـله اخـبـار و سـدنـه آثـار نـقل نكرده اند از ايشان مانند آنچه از آن حضرت نقل كرده اند.
همانا اصحاب حديث جمع كرده اند اصحاب راويان از آن جناب را از ثقات با اختلافشان در آراء و مـقـالات عـددشـان بـه چـهـار هـزار رسـيـده ، و آن قـدر دلائل واضحه بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن نموده و زبان مخالف را گنگ كرده از طعن زدن در آن دلائل به ايراد شبهات انتهى .
و سـيد شبلنجى شافعى گفته كه مناقب آن حضرت بسيار است به حدى كه محاسب نتواند تمام را در حساب آورد و مستوفى هشيار دانا از انواع آن در حيرت شود.
روايـت كـرده انـد از آن جـنـاب جـمـاعـتـى از اعـيـان ائمـه اهـل سـنـت و اعـلام ايـشـان مـانند يحيى بن سعيد و ابن جريح و مالك بن انس و ثورى و ابن عـيـيـنـه و ابـوايوب سجستانى و غير ايشان . ابن قتيبه در كتاب (ادب الكـاتـب ) گـفته كه كتاب جفر را امام جعفر صادق عليه السلام نوشته و در آن است آنـچـه مـردم بـه دانستن آن احتياج دارند تا روز قيامت .
روايـت شده از مـاءمـون رقـّى كه گفت : در خدمت آقايم حضرت صادق عليه السلام بـودم كـه وارد شـد سـهـل بـن حـسـن خراسانى و سلام كرد بر آن حضرت و نشست و گفت : يـابـن رسـول اللّه ! از بـراى شـمـا اسـت راءفـت و رحـمـت و شـمـا اهـل بـيـت امـت ايـد چه مانع است شما را كه از حق خود بنشينى با آنكه مى يابى از شيعيانت صد هزار نفر كه مقابلت شمشير بزنند؟ حضرت فرمود: بنشين اى خراسانى ! رعى اللّه حـقـّك ، سـپس فرمود: اى حنيفه تنور را گرم كن . پس آن كنيز تنور را گرم كرد كه مانند آتـش سـرخ شـد و بالاى آن سفيد گرديد آنگاه فرمود: اى خراسانى ! برخيز و بنشين در تـنـور، مـرد خـراسـانـى عـرض كـرد: اى آقـاى مـن ، يـابـن رسـول اللّه ! مـرا عـذاب مـكـن بـه آتـش و از مـن بـگـذر خـدا از تـو بگذرد، فرمود: از تو گذشتم ، پس در اين حال بودم كه هارون مكى وارد شد و نعلينش را به انگشت سبابه اش گـرفـتـه بـود عـرض ‍ كـرد: السـلام عـليـك يـابـن رسـول اللّه ! حـضـرت فـرمود: بينداز نعلين را از دستت و بنشين در تنور، راوى گفت كه هارون كفش را از دست انداخت و نشست در تنور و حضرت رو كرد به مرد خراسانى و شروع كـرد بـا او حـديث خراسان گفتن مانند كسى كه مشاهده مى كند آن را، پس فرمود برخيز اى خـراسـانـى و نـظر كن به داخل تنور، گفت برخاستم و نظر كردم در تنور ديدم هارون را كـه چـهـار زانـو نـشسته ، آنگاه از تنور بيرون آمد و بر ما سلام كرد. حضرت فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين مرد است ؟ گفت به خدا قسم يك نفر نيست !
فـرمـود: مـا خـروج نمى كنيم در زمانى كه نمى بينى در آن پنج نفر كه معاضد باشند از براى ما، ما داناتريم به وقت خروج .

ذکر چند تن از شاگردان ایشان
اول :
ابان بن تغلب است . در ( مجالس ‍ المؤ منين ) است كه( ابان ) قارى و عالم به وجـوه قـرائت و دلايـل آن بـود و قـرائتـى عـليـحـده دارد كـه نزد قراء، مشهور است و در علم تـفـسـيـر و حـديـث و فـقه و لغت و نحو امام اهل زمان خود بوده ، و در ( كـتـاب ابـن داود ) مـذكور است كه او سى هزار حديث از حضرت امام جعفر صادق عليه السـلام حـفـظ داشت و او را تصانيف بسيار است مانند ( تفسير غريب القرآن ) و ( كتاب فضايل ) و ( كتاب احوال صفّين ) و مانند آن. و در ( كـتـاب خـلاصـه ) مـسـطـور اسـت كـه ابـان در مـيـان اصـحـاب مـا ثـقـه اسـت و جـليـل القـدر و عـظـيـم المنزلة.
دوم : اسـحـاق بـن عـمّار صيرفى كوفى از اصحاب حضرت صادق عليه السلام و موسى بن جعفر عليه السلام است.
عـلمـاء رجـال در حـق او گفته اند كه او شيخ اصحاب ما است و ثقه است .
سوم : بريد بن معاوية المعجلى مكنّى به ابوالقاسم
از وجـوه فقهاى اصحاب و ثقه و جليل القدر و از حواريين حضرت باقر و حضرت صادق عـليـهـمـا السـلام مـى بـاشـد و از بـراى او مـكـانـت و مـحـل عـظـيـم اسـت نـزد ائمـه عـليـهم السلام و از اصحاب اجماع است . حضرت صادق عليه السلام فرمود: اوتاد زمين و اعلام دين چهار نفرند: محمّد بن مسلم و بريد بن معاويه و ليث بن البخترى المرادى و زرارة بن اعين ؛ و هم در حديثى در حقى ايشان فرموده :
( هـؤُلا ءِ الْقـَوّامـُونَ بـِالْقـِسـْطِ، هـؤُلا ءِ الْقـَوّامـُونَ بـِالصِّدْقِ، وَ هـؤُلا ءِ السـّابـِقـُونَ السّابِقُونَ اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ. )
چهارم : ـ ابوحمزة ثمالى نام شريفش ثابت بن دينار است.
ثـقـه و جـليـل القـدر و از زهـاد و مـشـايـخ كـوفـه اسـت . از فضل بن شاذان روايت است كه گفت شنيدم از ثقه اى كه گفت شنيدم از حضرت رضا عليه السـلام كه فرمود: ابوحمزه ثمالى در زمان خود مانند سلمان فارسى بود در زمان خود و اين به آن جهت است كه خدمت كرده به چهار نفر از ما: على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و مقدارى از زمان حضرت موسى بن جعفر عليهم السلام.
پنجم : حريز بن عبداللّه سجستانى
از مـعـروفـتـريـن اصـحـاب حـضـرت صادق عليه السلام است و كتبى در عبادات نوشته از جمهل ( كتاب صلوة ) است كه مرجع اصحاب و معتمد عليه و مشهور بوده . و در روايت مـعروفه حمّاد است كه به حضرت صادق عليه السلام گفت : ( اَنَا اَحْفَطُ كِتابَ حَريزٍ فِى الصَّلوةِ. )
ششم : حمران بن اعين شيبانى.
بـرادر زراره اسـت كـه از حـواريـيـن حضرت امام محمدباقر عليه السلام و امام جعفر صادق عـليـه السـلام بـه شـمـار رفـتـه و حضرت باقر عليه السلام به او فرموده كه تو از شيعه مايى در دنيا و آخرت .

در وفات آن حضرت
وفـات كـرد حـضـرت صـادق عـليـه السـلام در مـاه شـوال سـنـه يـك صـد و چـهـل و هـشـت بـه سـبـب انـگور زهرآلود كه منصور به آن حضرت خـورانـيـده بـود. و در وقـت شـهـادت از سـن مـبـاركـش شـصـت و پـنـج سـال گـذشـتـه بـود و در كـتـب مـعـتـبـره مـعـيـن نـكـرده انـد كـه كـدام روز از شوال بوده ، بلى صاحب ( جَنّات الخُلُود ) كه متتبع ماهرى است بيست و پنجم آن ماه گـفـتـه ، و بـه قـولى دوشـنـبـه نـيـمـه رجـب بـوده و نـقـل شـده از ( مشكاة الا نوار ) كه داخل شد بر آن حضرت بعض اصحابش در مرض وفاتش ديد آن حضرت را چندان لاغر و باريك شده كه گويا هيچ از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنينش پس آن مرد به گريه درآمد. حضرت فرمود: براى چه گريه مى كنى ؟ گـفـت : گـريـه نـكـنم با آنكه شما را به اين حال مى بينم ؟ فرمود: چنين مكن ، همانا مؤمن چـنـان است كه هرچه عارض او شود خير او است و اگر بريده شود اعضاى او براى او خير است و اگر مالك شود مشرق و مغرب را براى او خير است .
مـؤلف گـويد: كه قبر اميرالمؤ منين عليه السلام از زمان وفاتش تا زمان حضرت صادق عـليـه السـلام پـنـهـان و مـخـفـى بـود و كـسـى مـطـلع بـر آن نـبـود جـز اولاد و اهـل بـيـت آن حـضـرت و حضرت امام زين العابدين و امام محمدباقر عليهم السلام مكرر به زيـارتـش مى رفتند و بسيار بود كه با آنها صاحب روحى نبود مگر شتر ايشان و لكن در زمان حضرت صادق عليه السلام شيعيان قبر آن حضرت را شناختند و به زيارتش ‍ مشرف مى گشتند و سببش آن بود كه حضرت صادق عليه السلام در ايامى كه در حيره بود مكرر به زيارت آن قبر شريف مى رفت و غالبا بعضى از مخصوصان اصحاب خود را همراه مى بـرد و مـدفـن امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام را به ايشان مى نمود و اين بود تا ايام هارون رشيد كه يك باره قبر مبارك ظاهر شد و مزار قاصى و دانى گشت . و اما ابوحمزه ثمالى ، پـس او در خـدمـت امام زين العابدين عليه السلام به زيارت آن قبر شريف مشرف گشته بود.



:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()